یکشنبه بارانی – قسمت سی و دوم: سرکش و اصیل
گرِه – کابوشاغ (Grès – Cabochard)
سال تولید: ۱۹۵۹
گروه بویایی: چرم
عطار: برنار شان (Bernard Chant)
این روزها توی دنیای مُد بیشتر نام طراحانی رو میشنویم که رسانه و مدیا روشون مانور میده. در کنار مِدیا، صنعت عطرِ برندهای دیزاینر نیز یکی از بهترین ابزارها در بالا نگه داشتن نام برندهاشون هست. اما وقتی با چشم جستجوگر در بین اونها که اسمشون تو ردیف های پشتی ناشناس باقی مونده به تفحّص میپردازیم میبینیم که در بین زنان هنرمند مُد اسم مادام گرِه با تفاوتی چشمگیر از باقی هنرمندان هم عصر خودش فاصله میگیره. برشهای استادانه ی قرینه، خلاقیتهای مبتکرانه در دوخت پارچه، پارچه های شـُل و لـَخت، پیچ و تابهای چندوجهی، فرمهای ساده اما کامل در استانداردهای طلاییِ یونانی، و شکوهی هلنیستیک از خصوصیات و مهارتهای مجسمه وارِ طراحی های مادام اَلیکس گره (Alix Grès) هستن.
این اولین باره که برای تعریف یک عطر مهم تاریخی دارم از پیشینه ی برندش حرف میزنم، چرا که علیرغم شباهت کابوشاغ به خیلی از عطرهای هم عصر خودش، این عطر هماهنگی عجیبی با طراحی ها و دنیای مُد خانم الیکس گره داره. یعنی به همون میزان که به مُد زمان خودش متصل هست، حس طراحی های لباسهای خانم گره رو هم همراهی میکنه. طراحی لباسهای گره همونطور که بالاتر خلاصه وار اشاره شد کلاسیکهایی هستن که از یک طرف شکوه و آب و تابِ فرانسه ی قرن نوزدهم رو یدک میکشن، و از طرف دیگه اصالتی اروپایی رو با سادگی تمام از هنر پیکرهای یونانی قرض میگیرن. در حالی که طراحانِ هم عصر مادام گره با تاکید روی خلاقیت هنری و دفرمه کردن مُد کلاسیک و بنیانگذاری مد جدید سعی در بیرون اومدن از نخوت جنگ جهانی دوم داشتن، کارهای گره آرام و متین فقط روی مهارتهای دوخت و شیطنت های خیاطانه بازی میکرد، به طوری که انگار نه جنگی در کار بوده نه نخوتی که بخواد تموم بشه. این سادگی، و در عین حال لوکس گراییِ، مادام گره توی اولین عطر برندش – و همچنین معروفترین کار گره – هم به خوبی نمایان شده.
کابوشاغ همون بُن مایه ی چرمی و تلخی رو تو مرکزیتش داره که بَندی از روبر پیگه به نمایش میذاره. بخاطر گالبانوم (صمغ باریجه) و آیزو بوتیل کینولین، هر دوی این عطرها روحیه ای وحشی، زن سالار و زن-محور دارن و هر دو تو حال و هوای دوره ی مشخصی از تاریخ سیر میکنن. فقط یه تفاوت اساسی بین این دو هست. در حالی که بَندی زنی هست که لباس چرمی سیاهش با میخهای فلزی (Spikes) تزیین شده و کاملا ظاهری فتیشیست و خلافکارانه داره، کابوشاغ از برونگرایی تا حدی – نه کاملا – امتناع میکنه و به جای قلاده ی چرمی یه روبان قهوه ای رنگ ابریشمی رو دور گردنش گره زده تا از جدیّت و اروتیسمِ چرمش کم کنه و به متانت و زنانگی کار اضافه کنه. به همین منوال کابوشاغ از قلب فلورال بارزتری برخورداره و بازی یاس، رز، ایلانگ ایلانگ و زنبق در کنار چرمش فضای گرم و نرمتری رو در قیاس با بَندی ارائه میکنه.
هر دوی این عطرها عطرهای خاکی، گلی و چرمی تلخی هستن که در عین قدیمی بودن، به بینی آدمهای امروزی زیادی شیمیایی و گستاخ به نظر میان. در قیاس با روبر پیگه بَندی، کابوشاغ با رایحه سوزن-سوزنیِ پرتقال¹ و گلهای شروعش، و فضای سِپیای² انتهاییش که حس بور و بلوند و طلایی به چرمش میده، صد البته شانس بیشتری داره که امروز هم دوست داشته بشه. اینها عطرهایی هستن برای عده ای خاص و خاص پسند. خارج از اون، برای موزه ها یا کلکسیونِ آدمهای شیفته ای مثل شما سموری ها که دارین این مقاله رو میخونین. هر چند کابوشاغ-دوستها معتقدن که این عطر همچنان صاحب اون شکوه سابقه، اما نمیشه این حقیقت رو نادیده گرفته که از یک دوره ای به بعد سیوت و ایلانگ ایلانگ تو این عطر با اون دست و دلبازی سابق استفاده نمیشه.
- رجوع کنید به پست الدهید که چند روز پیش روی سایت سمور منتشر شد.
- Sepia تونالیته رنگی قهوه ای بلوند که تو عکسهای قدیمی به وفور دیده میشه.
مرسی خیلی خوب بود
اتفاقا اخیرا این عطرو تست کردم ولی متاسفانه نسخه ای که به دستم رسید ضعیف بود وگرنه میخریدمش
ترکیب خزه ای چرمی که باهات درمورد قلب گلیش موافقم و منو میبره به فضاهای خاک گرفته و کهنه ای که دوسشون دارم
اون پاپیونی که روی شیشه هست به نظرم درمورد زنانه بودن حس و حال عطر خیلی اغراق آمیزه چون کار خشن و جدی ای هست و یه زن امروزی خیلی بعید میدونم سمت همچین رایحه ای بره
ولی در کل کار باصلابت و پدرمادر داریه. امیدوارم بتونم نسخه های قدیمی ترش رو تست کنم.
مثل همیشه عالی … خسته نباشی کیوان جان
👍👍🌹🌹
ممنون که راجع به این برند و عطر هم مطلب نوشتین. اشاره به طراح عطر نکردین. برنارد شانت. او چند سال بعد از طراحی کابوشاغ، اولین عطر برند آرامیس رو هم طراحی کرد که در واقع بازپروری همون رایحه ساختار کابوشاغ بود با تفاوت های جزئی. آرامیس قهوه ای، کابوشاغ و آزوری استی لادر سه عطری هستند که برنارد شانت حول محور چرم ساخت. هر سه بسیار شبیه به هم و یادآور همدیگه هستند. البته به مرور زمان و ریفرموله های متعدد جنبه چرمی کمتر شده و جای خودش رو به سبزی داده یعنی از leather chypre به green chypre متمایل شدن.
عجله نکن… هنوز مبحث چرم بسته نشده…