مصاحبه‌ها

سلام کلود، آقای مارشال سلام (مصاحبه با کلود مارشال از برند Parfums MDCI)

صفحه اصلی سایت فرگرنتیکا رو که باز میکنین، قسمتی رو اختصاص دادن به جدیدترین عطرهای تولید شده. این لیست میزبان عطرها و برندهایی هست که به تازگی پا به این وادی گذاشتن، و اگر دقت کنین ظرف مدت کوتاهی موجودی لیست با عطرهای جدیدتر تغییر میکنه. خیلیها میان و به این کهکشانِ بی نهایت راه پیدا میکنن، اما فقط تعداد کمی هستن که نام خودشون رو روی رواق سنگیِ این وادی برای همیشه حک میکنن. اینها همون برندهایی هستن که با دقت و ظرافت و اصول هنری و زیبایی شناختی کار کردن، نه با ولع پول و رقابت بازار روز. برای من MDCI نمونه خوبی از این گونه موفقیت هست. کیفیت خارق العاده کارهاش، پیچیدگی عطرهاش، وفاداریش به ترکیبات کلاسیک، و عطشش به زیبایی محض انتظارات بالای من رو به راحتی پاسخ میده.

MDCI
عکس از مجموعه شخصی

خیلی از ما این برند رو کم و بیش میشناسیم، اما کمتر کسی از ما با نام کلود مارشال آشنایی داره. دلیل اولش اینه که MDCI هرگز خودش رو روی مدار رقابتِ مُد روز و بازار رقابتی برندهای دیگه قرار نداده. مارشال مدیر هنری خلاق و صاحب این برند هست. برای اینکه چهره روشنتری از این برند و آرمانهای فکری مارشال بهتون ارائه بدم، ترتیب مصاحبه ای رو با کلود دادم که حدود دو ماه طول کشید. نکته حائز اهمیت اینه که قسمت عظیمی از این مصاحبه به دلیل طولانی شدن مطلب ترجمه نشده و توی این پست درج نشده. چنانچه مشتاقین کل مصاحبه که به زبان انگلیسی انجام شده رو مطالعه کنین لطفا به بلاگ شخصی من سر بزنین. (متاسفانه نیاز به فیلترشکن دارین)

سمور: کلود عزیز از اینکه برای این مصاحبه وقت گذاشتی تشکر میکنم. اجازه بده مصاحبه رو با یک سوال کلاسیک شروع کنم: کلود مارشال کیه؟

کلود: من تو اسکندریه مصر به دنیا اومدم. خوش شانس بودم که تو خونه ای بزرگ شدم که با کارهای هنری و آنتیک پر بود. هر چند ارزش مادی چندانی نداشتن اما ترکیب زیبایی داشتن و ثروتی فرهنگی بودن. با کمی استعداد در طراحی و نقاشی، مسیر طبیعی آموزشم من رو به این سوق داد که “چرا معمار نشم یا تو کار هنری نرم؟” در عین حال، به این پی بردم که اگر بخوام همه این کلکسیون هنری رو نگهداری کنم، باید سخت کار کنم. بعد از یه دوره فشرده در  مدرسه هنرهای زیبا (مدرسه مشهور بوزار در پاریس Les Beaux Arts)، راهم رو عوض کردم به تجارت و تو یک مدرسه اقتصاد نام نویسی کردم.

هر قدم از این دوره راه رو به قدم دیگه ای باز کرد. پس از اینکه خدمت سربازیم رو بین سالهای ۱۹۷۶ تا ۱۹۷۸ در سوریه به اتمام رسوندم، شروع به کار در یک آژانس کردم، سپس یک شرکت هواپیمایی، سپس ۵ سال بعد تو یه شرکت که چند تا برند عطر و لوازم آرایشی رو تحت پوشش داشت و نیاز به کسی داشت که همین بیزینس رو توی ایالات متحده مدیریت کنه.

این شغل برام یک شوک فرهنگی عمیق بود! از هواپیماهاشون گرفته تا صابونهاشون، از خامه هاشون گرفته تا عطرهاشون، با این همه حقوق و مزایا عالی بود، مراحل کار و حجم کاری عالی بود و خوبیش این بود که مرتب در سفر بودم و چیزای جدید یاد میگرفتم.

در نهایت، پس از ۵ سالی که در اون جنگل دنیای صنعتی (ایالات متحده) به سر بردم، متوجه شدم که اگر از این شغل دور بمونم و تنها کار کنم، و اونچه میخوام رو اونطور که میخوام انجام بدم بهتر و شادتر خواهم بود؛ حالا هر چقدر این تجارت کوچیک باشه.

برای اینکه تو گاراژ خونه جت جنگنده بسازی یا یه تجارت جدی راه بندازی کارت خیلی دشواره، اما اون روزها (اواسط سالهای ۹۰) راه انداختن بیزینس عطر تو خونه سخت بود اما شدنی بود و آینده خوبی هم داشت. با ایده ای کاملا شخصی که اونچه میخواستم رو اونطور که میخواستم انجام بدم، در زمان مناسب و جای مناسب سوار موج عطرهای نیش شدم. فرصت بسیار خوبی بهم داد تا خلاقیت رو در عین مستقل بودن سرلوحه قرار بدم و لذت ریسک تجاریش رو حس کنم.

سمور: مقدمه بسیار خوبی بود! تو یه مجموعه موفق داری که ترکیبات کلاسیک رو شامل میشن و همچنین طراحی کلاسیک شیشه و درپوش های مجسمه ای. تو همچنین عطرهات رو از روی نام آثار معروف اُپرا، موسیقی کلاسیک و ادبیات نامگذاری کردی. پیش زمینه ی تو در هنر و موسیقی گویا نقش مهمی در الهامات تو برای عطرهات بازی میکنه. سوالم اینه که چی تو دنیای عطر تو رو به سمت این ترکیبات کلاسیک سوق میده.

کلود: من روی کلاسیک وسواس ندارم. خونه ای که توش زندگی میکنم خیلی مدرنه. با این حال، بله، من زیبایی رو دوست دارم، و این توانایی رو دارم که زیبایی رو از زشتی تشخیص بدم. اما این زیبایی لزوما نیاز نیست مدرن باشه. آثار هنری مدرنی وجود دارن که حاضرم برای داشتنشون آدم بکشم!

برسیم به شیشه های عطرهام و دربهای متفاوتشون. اینها حاصل کارهایی هستن که تو نیمه دهه ۹۰ انجام دادم، وقتی اغلب شیشه های عطرها طراحی ساده، زشت و صنعتی داشتن – به خصوص در قیاس با اونچه سابقاً توسط استادان فرانسوی مثل لالیک و دیگران ساخته میشد.

به نظر من، برای بازگرداندن اون شکوه و حس لاکژری که برای راضی نگه داشتن قشر خاصی از مشتریان بود، شیشه های عطر میبایست “زیبا” باشن. یه اتومبیل فراری رو در نظر بگیر، موتور (خود عطر) خارق العاده ای داره. اما بدنه (شیشه ی اون عطر) هم به همین میزان مهمه. البته منظورم این نیست که عطرهای من قابل رقابت با هنر لالیک (منظور هنر شیشه گری رنه لالیک) هستن، اما من اون دوران این رو حس کردم که نیاز هست، و شدیداً و سریعاً هم نیاز هست، که یک نفر چیزی به این بازار ارائه کنه. کالایی که زیباست. حداقل به نظر من زیبا.

MDCI
هنر شیشه سازی رنه لالیک

پس خیلی ساده شروع کردم به طراحی کردن. باید اعتراف کنم که روزهای اولی فعالیتهایی که بعدها به راه اندازی یک برند ختم شد، من هیچ دیدی به آینده یا خواسته ای نداشتم. حتی عطرباز یا متخصص عطر هم نبودم. با این حال باور داشتم که باید به احساس درونم اعتماد کنم، و میتونستم بین عطر بد، متوسط و خوب فرق قائل بشم. همین حس درونی برای ساخت عطر امبر تُپکاپی (Ambre Topkapi) با پییر بوردون (Pierre Bourdon) کمک کرد، تو عطر اِنوَزیون باربار (Invasion Barbare) با استفانی باوکوش (Stéphanie Bakouche) کمک کرد، با عطرهای اِنلِومان او سِغای (Enlèvement au Sérail)، رز دو سیوا (Rose de Siwa) و پغومِس دو لوب (Promesse de l’aube) با فرانسیس کورکجیان (Francis Kurkdjian) هم کمک کرد.

آیا این ترکیبات کلاسیک هستن؟ مطمئن نیستم راستش. اونها از این جهت که به راحتی قابل استفاده هستن و خشن و زننده و متوسط نیستن، کلاسیک حساب میشن. من علاقه ای به دنباله روی از مُد روز ندارم، حتی خلاف جهت شنا میکنم. از این ایده که “چیزی بساز که فروش کنه” هم خوشم نمیاد. به همین دلیل هم وارد بازی عود نشدم وقتی همه هجوم برده بودن بهش. علاوه بر اون، ظاهر کلیِ شیشه های من هم ربطی به ذائقه ی عربی یا جوان پسند و مُد روز هم نداره. میتونم ادعا کنم که این برند کوچیکی که دارم در عین حال که یک برند نیش هنری هست (از اونجایی که کلی خلاقیت براش خرج شده)، یک برند لوکس هم هست.

سمور: بیا برگردیم به گذشته. آیا خاطره ای مربوط به بو یا عطر از گذشته داری که توی مسیرت برای رسیدن به اینجایی که امروز هستی، موثر بوده باشه؟ مخصوصاً اینکه گفتی متولد اسکندریه هستی کنجکاوم میکنه که آیا زادگاهت نقشی تو شکل گیری هویت بویایی تو داشته؟

کلود: بله، یه خاطره ی خیلی واضح از یک رویداد معطر دارم. چهار یا پنج ساله بودم و کنار مادرم تو یک هواپیما نشسته بودم و از مصر به یه جایی پرواز میکردیم، احتمالا فرانسه. یادمه که پرواز شب بود و من از شعله هایی که هنگام بلند شدن از موتورهای ملخه ای هواپیما خارج میشد میترسیدم. خود هواپیما دنیایی از روایح بود. روایحی که برای من تازگی داشتن: پارچه صندلی ها، هوای کابین، قطعات فلزی و سایر چیزا. اما اینها تاثیری روی من نداشتن. اونچه منو جذب کرده بود عطر زنی بود که نه چندان دور از ما نشسته بود. برای سالها من نتونستم روی اون عطر اسمی بذارم و تعریفش کنم. یادمه که با همه عطرهای مادرم و عطر مورد علاقه ی اون (Femme de Rochas) فرق داشت.

دهها سال بعد، داشتم تو یک خیابون در پاریس قدم میزدم که اون عطر دوباره اومد، اونجا بود، کامل و واضح و کاملا قابل شناسایی. عطر رد بوی زنی بود که همون لحظه از کنارش رد شده بودم. نتوستم مسیرم رو عوض کنم و تعقیبش کنم. ادب و شهروندی هم حکم نمیکرد که بی دلیل سر صحبت رو باز کنم که اسم عطر رو بپرسم. این شد که اون خط بوی جادویی رو ترک کردم. عجیب بود که “عطر” رو دوباره ملاقات کرده بودم و دلم میخواست بدونم آیا میشه یه روزی دوباره ملاقاتش کنم؟ یا لااقل بدونم چه عطریه.

سالها بعد، دوباره ملاقاتش کردم. این بار شرایط آسانتر بود: زنی که عطر رو زده بود یک دوست خانوادگی بود و من میتونستم ازش اسم عطرش رو بپرسم. اون عطر، لوغ بلو از گرلن بود. میتونست جالبتر باشه اگه وول دو نویی (به معنی پرواز شب) میبود! اما لوغ بلو بود.

MDCI
گرلن وول دو نویی

سمور: عطر بی نظیریه اما من هم بدجور طرفدار وول دو نویی هستم. یا بهتره بگم بیشتر از لوغ بلو دوستش دارم. خب بیا مسیر مصاحبه رو با یه سوال عوض کنیم: به عنوان مدیر خلاقیت های MDCI، ساخت هر عطر رو چطوری مدیریت میکنی؟ آیا پس از اینکه “دستور کار”¹ کلی رو به عطرسازها دادی روی اینکه چه جور عطری باشه نظر میدی یا میذاری کار خودشون رو بکنن؟ این سوال میتونه سوال خیلیها باشه که میخوان بدونن عطر چطوری ساخته میشه.

کلود: این سوال که برندهای عطرسازی بازار عطر رو چطوری در دست میگیرن همچنان یکی از بزرگترین رازهای این صنعته. ممکنه من اشتباه کنم اما ۹۹% برندها با عطرسازهایی خارج از برند خودشون کار میکنن، و یه سری نیش هم هستن که عطرهاشون رو خودشون تولید میکنن. یعنی خودشون عطرساز هستن. مارک آنتوان کورچیکیاتو یکی از اونهاست. یک عطرساز، یک مدیر واقعی و صاحب برند خودش. فرانسیس کورکجیان یکی دیگه از این دسته هست – هرچند توسط لابراتوار قدرتمندی چون تاکاساگو پشتیبانی میشه.

به عنوان کسی که تجربه عطرسازی نداره، من مجبورم از عطرسازهای مستقل یا غیر مستقل (عطرسازهایی که وابسته به لابراتوارها هستن) بخوام که زمان و مواد خام رو برای من اختصاص بدن. تو سال ۱۹۹۹ و ۲۰۰۰ با پییر بوردون شروع شد و به دنبالش فرانسیس کورکجیان و سپس استفانی باکوش و دیگران. تکیه کردن روی چند عطرساز این امکان رو میده که سبکهای متفاوتی رو به کار بگیری. هر عطرساز شخصیت و سبک کار خودش رو داره و مثل هر هنرمند دیگه ای الهاماتش تو دوره ای دچار نوسانات میشه. پس بهتره وسیعترین افق رو برای خلاقیت در نظر بگیریم.

در مورد “دستور کار” خلق عطرها… اون اوایل کار خود شیشه ها ایده ی خلق عطر بودن. به جز کار کردن برای یک کمپانی عطر و لوازم آرایشی، هیچ تجربه ای در زمینه عطر نداشتم. فقط یک ایده تو ذهنم داشتم و هدفم این بود که اون رو به درستی، با لوکس گرایی، و دور از فضای صنعتی و بازاریِ تولید انبوه انجام بدم.

از پییر بوردون خواستم که عطری برام بسازه که با یک سری پارامترها هماهنگی داشته باشه – قیمت و هدفم تو این دوره هنوز خیلی مبهم بودن – و اون هم ساخت. پس از اینکه تو چند مرحله ازش سمپل اتودها رو دریافت کردم، اونی که بیشتر پسندیدم رو انتخاب کردم برای تولید نهایی. از فرانسیس کورکجیان فقط خواستم عطری زنونه بسازه که از لحاظ کیفیت و حس کلی به Femme de Rochas نزدیک باشه. سه تا عطر بهم داد، خیلی خوب بودن و من خیلی دوستشون داشتم و هر سه تا رو نگه داشتم. همه ی اون چیزی که برای ارائه به استفانی باکوش داشتم شیشه ی عطرهام بودن. اون روزا چیز زیادی برای ارائه نداشتم، به جز شیشه های کریستالی که سعی داشتم باهاشون بیزنسم رو راه بندازم. پس از یه نمایشگاه شیشه عطر استفانی برام چند تا سمپل فرستاد که از بینشون یکی رو حسابی پسندیدم. هر کسی از اطرافیان میگفت افتضاحه، غیر قابل استفاده هست، خیلی ریسکیه… اون سمپل امروز اِنوَزیون باربار² نام داره. بنابراین همه اونچه باید میکردم این بود که از بین گزینه هایی که بهم معرفی میشن اونی که بهتره رو انتخاب کنم. این یه بازی شانس بود.

MDCI

با برتراند دوشافو (Bertand Duchaufour) و اَن-ماری فاگیه (Anne-Marie Faugier) طور دیگه ای کار کردم. اونجا دیگه یه خرده مواضعم مشخص بود و میدونستم چه رایحه ای و چه مُطالباتی دارم. اینطور شد که وِپخ سیسیلیِن (Vêpres Siciliennes) و لا بِل هلن (La Belle Hélène) زاده شدن. از بین سمپلهایی که توسط شرکت روبرته (Robertet) فرستاده شد پِشه کاغدینال (Péché Cardinal) یک ستاره بود. اونی که بیشتر از همه خوشم اومد. اولش فکر کردم شاید بهتر باشه یه خرده روش کار بشه اما در نهایت دیدم سمپل اولیه بهترین گزینه بوده.

با گذر زمان تونستم بیشتر و بهتر اون چیزی که مد نظرم هست رو به زبان بیارم. میدونی که کلمه و عطر دو چیزی هستن که با هم خوب جور نمیشن. همچنین قادر شدم که در تصمیم گیری ها دقیقتر و سرراست تر عمل کنم، طوری بتونم منظورم رو واضحتر برسونم. یادمون نره که با هنرمندا کار میکردم، نه مهندسین!

برخی عطرسازها خیلی خوبن و خیلی خوب میشه باهاشون کار کرد، و سریعا متوجه میشن چی میخوای و نمونه های کار شده رو هم سریعا میفرستن برات. اما خب عطرسازهای تازه کار هر آن به این وادی میپیوندن. من نمیخوام به صورت انحصاری روی چند عطرساز کار کنم. هر چقدر هم که عالی باشن، استعداد ممکنه از جاهایی که انتظارش رو نداری شکوفه بزنه.

برای مجموعه جدیدی که در حال ساخت دارم، ایده های واضحی ارائه دادم. فلان یا فلان نقاشی کلاسیک برای حسی که توشون هست. سیسیل زاروکیان یکی از عطرسازهایی هست که روی این مجموعه کار میکنه. با سایر عطرسازهای این مجموعه قبلا همکاری نداشتم. نقش من اینجا محدود به اینه که روی غلظت کار یا روی تغییرات ریز اعمال نظر کنم. البته نظر نهایی که آیا فلان یا فلان عطر که توسط فلان یا فلان عطرساز ساخته شده با اونچه من انتظار دارم همخوانی داره یا نه. من باید بگم که آیا این عطر خوبه یا نه. و آیا من خوشم میاد یا نه.

از یک زاویه دیگه، یک برند عطر مثل یک ناشر کتابه. کارشون شامل تحقیقات گسترده برای پیدا کردن نویسنده های نو و داستانهای جالب و موفق میشه، گاهی هم شامل درخواست تغییراتی در متن. ناشر اینجا وسیله هست، ابزاری که کمک میکنه نویسنده با مخاطبانش آشنا بشه، و برعکس. همین هم برای برندهای عطر میشه در نظر گرفت. حرف آخر رو در نهایت مردم میزنن که “بخرن یا نخرن”.

سمور: “کلاسیک” تعبیری هست که MDCI رو باهاش میشناسیم. من تو عطرهای MDCI شکوه دوران رنسانس رو حس میکنم – هرچند که تو زیاد موافق این تعبیر نیستی. کارهای تو صیقل خورده هستن و از کارهای انیمالیک و خشن قدیمی که این روزها دوباره متداول شدن، فاصله دارن. کارهای انیمالیک که این روزها مُد شدن، به نظر قراره برای چند سالی روی بورس بمونن و نظر مشتری رو به خودشون جلب کنن. آیا امکان تولید یک عطر انیمالیک تو کارنامه ی MDCI وجود داره؟

کلود: بله! برای یکی از عطرهای “مجموعه جدیدم” که بر اساس یک نقاشی کلاسیک طراحی شده، یک رایحه قدرتمند و عالیِ حیوانی در نظر گرفتم. این نقاشی بهانه ی بسیار خوبی شد که ریسک عطرهای زیادی اگزوتیک و زیادی عربی که با کارهای کلاسیک MDCI هماهنگی ندارن رو تقبل کنم. این نقاشی به نظرم عالیه… تک نیست، اما دقیقا همون چیزیه که مد نظرمه.

MDCI
تابلوی The Charging Chasseur، اثر تئودور ژریکو، ۱۸۱۲ یکی از نقاشیهایی هست که کلود مارشال برای کلکسیون جدید عطرهاش ازش الهام گرفته

سمور: من بی صبرانه منتظرم کلکسیون جدید MDCI هستم. در مورد این کلکسیون چیزی نمیپرسم تا سورپرایزش رو خراب نکنم. تو برای اینکه برندت رو جا بندازی مشقت زیادی رو برای ساخت شیشه ها و سرپوشهای مجسمه ای تحمل کردی و زمان زیادی رو خرجشون کردی.³ خیلی مشتاقم بدونم آیا همین مشکلات رو با ممنوعیت هایی که ایفرا (IFRA) مقرّر میکنه هم داشتی؟

کلود: ایفرا: مثل یه درد بزرگه، و بله، ریشه همه سختیهام ایفرا بوده. بخاطر اینکه یکی از عطرهام که لوکا تورین (Luca Turin) بهش پنج تا ستاره داده بود – یعنی اِنلِومان او سِغای (Enlèvement au Sérail) ساخته ی فرانسیس کورکجیان – با مقررات اعمال شده از طرف ایفرا مغایرت داشت، مجبور به قطع تولیدش شدم. این عطر مقدار زیادی خزه بلوط طبیعی در ترکیبش داشت، و در کنارش یه سری مواد دیگه. ابتدا سعی کردم که عطر رو رفورموله کنم اما هرگز به اون عمق و به اون رایحه مخمل مانند دست پیدا نکردم. از این روی به ناچار تولیدش رو قطع کردم.

MDCI
عکس از مجموعه شخصی

سمور: حالا که از ایفرا و مشکلاتش حرف زدیم، آزاردهنده ترین و مهیج ترین قسمت کارِ یک مدیر خلاقیت هنری چیه؟

کلود: جوابش ساده هست: مهیج ترین قسمت کار یک مدیر خلاقیت هنری اینه که امکان خلاقیت بهت میده، و امکان مدیر بودن. خلاق یعنی آزادی کامل داشتن برای کشف و جستجو، برای سعی کردن، حتی برای شکست خوردن. فراموش نکنیم که من حقوق ماهیانه نمیگیرم، بلکه برند خودم رو دارم و درآمد خودم رو خرج میکنم و خانواده ام رو اداره میکنم و مالیاتِ دولتِ فرانسه رو پرداخت میکنم که بخاطرش حسابی معروفه.

در مقابل اون، مدیر یعنی محدود بودن به دردسرها و محدودیتهای تجاری و در نظر گرفتن اینکه شرکتت چطوری درآمدزایی کنه. رییسی در کار نیست، هیأت تجاری در کار نیست، شریک هم در کار نیست. آزادی کامل.

سمور: آزادی کامل! من بعضی وقتا در موردش خیالبافی میکنم! میدونی اینکه برسی به نقطه ای که بتونی لم بدی بگی “من با آزادی کامل کار میکنم” اصلا راحت نیست. اینکه تو با آزادی کامل کار میکنی هم قابل تحسینه هم قابل احترام. با این همه تجارت تجارته، و موفق موندن بدون پیروی کردن از جریانات حاکم روز ممکنه آسون نباشه. اما تو یکی از اون دسته هستی. عود، عطرهای شرقی، وینتج های مدرن، عطرهای حیوانی… خیلی ها مُد شدن و از مد افتادن اما MDCI هنوز MDCI مونده. چطور بدون تعقیب مُد روز و جریانات حاکم خودت رو بالا نگه میداری؟

کلود: میدونم که خیلی خوش شانس هستم که دارم آزادانه کار میکنم، حتی اگه مسیری که میرم سربالایی باشه. به خودت و توانایی هات ایمان داشته باش و هرگز از خیالبافی دست برندار.

در مورد جریانات حاکم، من اصلا توجهی بهشون نمیکنم، چرا که تلاش برای رو بورس بودن خودش به اندازه یک کار تمام وقت زمان و انرژی میبره، تخریب گر هست، فرساینده هست. این هم اضافه کنم که من نمیخوام که دنیای بیرون من رو تحت تاثیر بذاره.

من بیشتر از اینکه پیرو کسی باشم، نقطه مقابل و مخالف هستم. چرا که “هایپ” و اونچه همه گیر میشه نه تنها پوچ هست، بلکه با دیدی کوته-بینانه به آخرین مقولات و مُد روز کار میکنه. این روزها به وضعیت بازار جهانی و توزیع کالا نگاه میکنم که چطور با حجم بالای صدها برند که با سطحی ترین ایده ها برای بدست آوردن پول به ساده ترین راه، یا برای بدست آوردن شهرتی چند روزه، اشباع شده. البته رقابت خوبه، و هر سال یکی دو بار اتفاق میفته، اما با این رشد بی رویه من گمان میکنم به زودی دنیای عطر زیبایی و جذبه ی خودش رو از دست بده.

MDCI

سمور: متوجهم. بازار این روزهایِ دنیای عطر مثل یک ازدحام نا منظم شده. تو همچین توده ی شلوغی اگر بخوای برند MDCI رو با فقط یک عطرت معرفی کنی کدوم یکی رو انتخاب میکنی؟

کلود: نمیدونم. من همشون رو دوست دارم و برام مثل این میمونه که از بین بچه هام یکی رو انتخاب کنم.

سمور: آیا عطری هست که آرزو داشته باشی کاش تو برند تو میبود؟

کلود: بله یک عطر عود فوق العاده که تو سال ۲۰۱۲ تو دُبی بو کردم.

سمور: میتونم اسمش رو بپرسم؟

کلود: اون عطر اسمی نداشت. یک نفر که اهل اونجا بود این روغن رو توی یک شیشه زیبای آبی و طلایی نشونم داد.

سمور: و سوال نهایی: اگه بخوای برند MDCI رو با سه کلمه تعریف کنی چی میگی؟

کلود: سه کلمه فقط… سوال حساسیه. متفاوت، ظریف، و شخصی.

سمور: کلود عزیز از این که وقتت رو برای این مصاحبه گذاشتی بی نهایت سپاسگزارم.


  1. دستور کار (Brief) به ایده ی اصلی خلق عطر میگن. این ایده میتونه یک شعر، یک عکس، تعطیلات در یک نقطه ساحلی، یا حتی مشخصات بویایی یک عطر باشه. به عنوان مثال بریف یا دستور کارِ ساخت عطر Dior J’Adore یک جمله بود: “عطری که مثل کفش پاشنه بلند جذاب و مثل یک کفش پاپِت راحت باشه“.
  2. Invasion Barbare بی شک پرفروشترین کار این برند محسوب میشه.
  3. در مورد شیشه ها، همونطور که در مقدمه اشاره کردم قسمتی از این مصاحبه به فارسی ترجمه نشده و قسمتی که مربوط به شیشه ها و درب های مجسمه ای بودن مربوط به قسمت مزبور هست. از اون قسمت فقط دو بخش رو لازم دونستم اینجا خلاصه وار بیان کنم. اول اینکه ساخت دربهای مجسمه ایِ این برند تا به شکل امروزی برسه ده سال زمان و مشقت و آزمایش های متعدد روی متریال متعدد برد تا نهایتا به ترکیبی برسه که در اثر زمان یا بخاطر پاشیدن عطر روش زرد نشه و همچنین بتونه فرم کلی مجسمه رو نگه داره. نکته ی دوم قسمتی از متن بریده شده هست که ترجمه اش رو میخونین:
    ممکنه یکی بپرسه چرا باید یک نفر این همه زمان (ده سال از اولین ایده تا اولین تولید مورد قبول) و هزینه و انرژی رو فقط خرج شیشه و دربش کنه. به این دلیل که توی این صنعت که رقابت شدید هست، اگر متفاوت نباشی، اگر بهتر نباشی، اگر بگی من هم همینطور، اگر کپی کنی، اگر دنبال دیگران راه بیفتی، به هیچ جا نمیرسی“.
برچسب ها
مشاهده بیشتر

7 دیدگاه

  1. مرسی
    این مصاحبه ها همین که باشن و هرچقدر که تخصصی تر باشن به امثال من خیلی کمک میکنن
    برای محکم تر کردن پیچ و مهره های استخون‌بندیِ مسیر و مهندسی ایده پردازی ها..یادگرفتن تجربه نکرده ها با نگاه کردن به خیلی از راه های نرفته ای که بزرگا رفتن.

  2. سلام کیوان جام
    ممنون از نشر این مصاحبه و اطلاعات خوبی که در اختیارمون قرار میدی. خیلی برام جالب بود که کلود مارشال بدونه تحصیلات آکادمیک یا تجربه کاری در زمینه عطر سازی به چنین جایگاهی در صنعت عطر رسیده .

  3. کله عطرهاش مثل کلاهای عثمانی هستش. احتمالا مربوط به خاطرات بچگیش تو مصر میشه. هر چند که خیلی چیزها سلیقه ای هستش ولی وقتی کله های مجسمه عطرهاش رو دستم گرفتم بد جوری حس بنجل بهم دست داد. این برند بیشتر بدرد کلکسیونر میخوره تا مصرف کننده. هرچند که از برند مورسک هم خوشم نمیاد ولی اون برند هم با کیفیت عطر نیش متوسط وقیمت نامعقول بالا بااین برند قابل قیاس هست. با این تفاوت که شیشه هاش به مراتب قشنگ ترند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
Web Statistics
بستن
بستن

بلوک تبلیغ حذف شد

با غیرفعال کردن مسدودکننده تبلیغات از ما حمایت کنید