یکشنبه بارانی – قسمت بیست و چهارم: یه جعبه پر از خاطرات ته انبار
کریستین دیور – فارنهایت (Christian Dior – Fahrenheit)
سال تولید: ۱۹۸۸
گروه بویایی: چوبی گلی مُشکی (Woody Floral Musk)
عطار: ژان لویی سیوزاک (Jean-Louis Sieuzac) و میشل المیراک (Michel Almairac)
بذارین با یه خاطره شروع کنم. سوم راهنمایی یا اول دبیرستان بودم، درست یادم نمیاد، اما خوب یادمه که پدرم یه دوچرخه نو برام خریده بود که قیمت نسبتا بالایی هم داشت. اون دوران زیاد باب نبود دوچرخه های حرفه ای و درست و حسابی بخری برای بچه ها. اما پدر جان یه کرامتی کرد و یه دوچرخه درست و درمون برام خرید که من هم دو سه هفته از عمرش نگذشته مورد عنایت قرار دادمش! اون روزا چند تا عطر بودن که خیلی اسم در کرده بودن. یکی از اونها، فارنهایت، معروف بود به رایحه نافذ و به اصطلاح دخترکُش که اوضاع و احوال خانوما رو دگرگون میکنه! گرفتین دیگه؟! خب من هم مثل همه پسرها که به تازگی سر از تخم بیرون آوردن و در مورد این طور امور کنجکاو هستن شدیدا پیگیر بودم که بدونم این لعنتی با قیمت ۸۰۰۰ تومن چی داره که خانمها رو به خودش جذب میکنه. بچه های اون زمان خوب یادشونه جو حاکم جامعه ارتباط دختر و پسر رو تاب نمیاورد و قدم زدن یه پسر با “دخترخاله ش” تو خیابون، اون هم توی یه شهرستان تو شمال در حد بمب جلب توجه میکرد. اینها تازه بعد از خوان اول سرت میومد. یعنی ابتدا باید یه دوست دختر میداشتی که اون هم برای خودش در حد فارغ التحصیلی فوق لیسانس بود. با وجود این اهرم های فشار و سرکوبها، قاعدتا هیچکس بدش نمیومد یه مهره مار داشته باشه برای هموار کردن این موانع! خب فارنهایت معروف بود به اون مهره ماره، و جذبه ی این عطر تو بوتیکهای ایران با چنان آب و تابی صحبت میشد که گویی دون ژوان هم از این عطر میزده! ما هم که از اون حیوون خاکستری رنگها بودیم که راه راهشون تو دشتهای آفریقا زیاد هست، و همه این خرافات رو با سادگی باور میکردیم!
خلاصه سرتون رو درد نیارم. ما رفتیم این دوچرخه بینوا رو زیر قیمت فروختیم و با پولش یه فارنهایت زدیم به جیب و به مناسبت چنین فتح عظیمی با قسمتی از بقیه پولش هم بر و بچه ها رو آب طالبی مهمون کردیم. تازه از اینکه یه خرده هم ته جیبم مونده که استقلال مالی من از پدر رو برای مدتها تضمین میکنه، حسابی مغرور بودم! اما ای دل غافل که من یه دونه هم علامت مخصوص حاکم بزرگ میتی کومان نیاز داشتم که از پدر کتک نخورم. جاتون رو خالی نمیکنم این دفعه! حق داشت بنده خدا!
رایحه ای تلخ و گس و عبوس اما در عین حال خیار مانند، خاکی شبیه بوی خاک نمور، مرکباتی و بُرَنده، و گُلی اما مردونه، هویت اصلی فارنهایت اولیه بود. ظرافتی گلی و نرمیِ شک برانگیزی داشت که طیف مشخصی از زنانگی رو هم به نمایش میذاشت اما نمیذاشت آب تو دل مردها تکون بخوره که مردانگیشون داره بخاطر این بازی گلی نامأنوس متزلزل میشه. این یعنی ترکیبی از مشک و بستر چوبی، با لایه های گلی و خاکی و چرمی و شروعی ادویه ای و مرکباتی. شروعی عجیب و ناشناخته (برای اون زمان) داشت که اون رو به یک تک ستاره تبدیل کرده بود که نظیر و نمونه نداشت و تا سالها بعدش هم هیچ عطری نتونست پا جای جسارت و ساختارشکنی دیور بذاره. این شروع شبیه یک بازی بود که عوامل اجرا کننده (اکورد مرکبات قدرتمند، بنفشه و اکورد آروماتیک و ادویه ای) با هم سر سازگاری ندارن. ماحصل این ناسازگاری مقدمه ای هارمونیک و در عین حال گمراه کننده و کنجکاوی برانگیز بود که به بطنی ادویه ای و چرمی میرسه که شبیه هیچ عطر چرمی اون دوران نبود (شاید اینجا هرمس بل امی یه خرده چپ چپ نگاهمون کنه)، و در کنارش یک اکورد گلی مخفی بود که واضحاً وامدار عطرهای کلاسیک گلی مردونه بود اما شبیه هیچکدومشون نبود.
جسارت عطرسازها و رایحه عجیب خیارمانند اما محبوب فارنهایت بود که اون رو به یک کلاسیکِ مطرح تبدیل کرد که امروز سردسته ی چندین و چند عطر با رایحه مشابه شده. این بوی خیار مانند از نُت برگ بنفشه نشأت میگرفت که اصلیترین نُت فارنهایت و هویت بارز چرمی و خاک مانند این عطر بوده و تنها نُتِ این عطر هست که محکوم به تغییر فرمول شد. فارنهایت ترکیبی از همه چیز بود. یک بستر چوبی داغ که حس گداختن میده، ته بوی کهربایی، رایحه فوژه آرایشگاهی، رایحه شیک آروماتیک و ادویه ای مردونه، رایحه گلی جنتلمن اما در عین حال زنونه، و بوی خشن و یاغی چرمی تلخ و خاکی. تعجبی نیست که این عطر هنوز با سماجت تمام روی قفسه های فروشگاهها داره فروش میره در حالی که فلنکرهاش یکی یکی از دور خارج میشن. آخ فارنهایت، چه خاطراتی با تو داشت این نسل آواره! اینقدر تلخ در مورد فارنهایت حرف میزنم به این دلیله که بیشتر از رایحه منحصر بفرد فارنهایت، ماجرای تغییر فرمول این عطر به یکی از بزرگترین نقره داغهای تاریخ معاصر عطر تبدیل شده.
پیشتر هم اشاره کردم که دلیل اصلی دیسکانتنیو شدن عطرها عدم سوددهی اونهاست. هر عطری که فروش مورد قبول و سودآور رو تضمین نکنه و سوددهی کافی نداشته باشه (چه تو مارکت جهانی چه فقط تو یک منطقه یا کشور) نایاب میشه و تولید یا عرضه ش مقطوع میشه. داستانی که سر فلنکرهای فارنهایت مثل فارنهایت آکوا (Aqua Fahrenheit)، فارنهایت ابسولوت (Fahrenheit Absolute) و چند فارنهایت قدیمیتر اومد. در حقیقت این عطرها با اینکه خوانش جدیدی از فارنهایت اصلی ارائه میدادن نتونستن به محبوبیت این عطر برسن. این در حالیه که فارنهایت کنونی محبوبیت خودش پیش از رفورموله شدن رو هم نداره. این حقیقت که فارنهایت هنوز با وجود این تغییر عظیم تو رایحه طرفدارهای خودش رو داره و فروش خوبی برای دیور رقم میزنه کمی دلگرمی میده بهم، اما وقتی خودم هر از گاهی توی فروشگاه باهاش روبرو میشم و تست میکنم شبیه کسی میشه که قبلا میشناختم اما سالهای دراز دوری ما رو با هم بیگانه کرده. دیگه دیور فارنهایت اون شکوه سابق رو نداره و چیز جدیدی برای خوشحالی نمونده. اون رایحه ی چرمی مرکباتی دیگه جاش رو داده به رایحه ی خیار مانند بد قلقی با بستر چوبی نا معلوم که بُعد و قدرت قدیم رو نداره. مشکل اصلی بخاطر اِستِر استیلنیک (Acetylenic Esters) بود که این روزها شدیدا ممنوع هست. این ماده مسئول بوی بنفشه و چرم توی عطرهایی مثل فارنهایت بوده که با تغییرش شالوده ی این عطرها هم فروریخت. این شد من مثل جعبه ای پر از خاطرات که باید ببرم ته انبار ولش کنم، سالهاست که با غرورآمیزترین عطر دیور خداحافظی کردم. خداحافظ قهرمان!
اخ قلبم 😔
اول اینکه بگم خیلی کار خوبی کردید اون اجازه نامه ی عددی برای کامنت دادن رو برداشتید. یکی از موانع بزرگ برا کامنت دادن بود و خیلی هم رو مخ.
خاطره جالبی بود اما من مثل بابات از دستت جوش کردم که ورداشتی دوچرخه رو فروختی و پولشو حروم حراج کردی.جا داشت کتک بخوری واقعا.😑😂
هرچند بیشتر از خودت عاشق عطر نباشم کمتر هم نیستما ولی نه اون دوچرخه با اون اوصاف حیف بود.😐
فارنهایتی که من تست کردم هم از همین جدیداس و سعادت تست نسخه ی باشکوه و ینتج رو نداشتم. با این جدیده گاهی ارتباط خوبی میگیرم و گاهی نه یه چیزی توش اذیتم میکنه.
دیور متاسفانه در زمینه ی عطر خیلی خراب کرده و به بهونه اسمی که داره گند زده به همه چی.
شنیدم دیور فرنهایت ل پارفوم و دیور اوم پارفام رو دیسکانتینیو کرده. چقدر حیف!
بعید میدونم اینطور باشه چون هر دو دارن به وفور فروش میرن
اگه دیورهای امروزی با قدیمیترهای خودشون مقایسه بشن شاید جمله آخر شما درست باشه
مثلاً مقایسه دیور هوم امروزی با نسخه قبل از رفرموله شدن و یا شاهکار جاودانه دیور، پیور پویزون
ولی در اگر این مقایسه با سایر برندها اتفاق بیفته اوضاع جور دیگه ای پیش میره
هنوز هم زنونه های دیور در مقایسه با برندهای دیگه در حکم جواهرات سلطنتی هستن
پیور پویزون در حال حاضر و بعد از اون رفرموله شدن مرگ آور و اینکه حتی اون بطری زیبا و فریبنده اش هم دچار تغییرات شد، در مقایسه با زنونه های برندهای دیگه یه شاهکاره
پورتوفینو بعنوان یکی دیگه از بی نظیرترین تولیدات زنونه دیور باز هم همینطوره
در بین مردونه ها، با اینکه تیر تغییر فرمول، به قلب اکثر محصولات اصابت کرد ولی هنوز هم رایحه پودری دیور هوم (نسخه ادوتویلت) باعث تغییر حال آدم میشه و انگار پرواز میکنی
هر دو نسخه زنونه و مردونه DUNE هم همینطور.
نسخه زنونه این کار در حد یک اعجازه و نسخه مردونه هم یه کار بی نظیر در بین همه ترش-تلخ های موجود در بازار
درسته که ظهور برندهای قدرتمند و جدید مثل مارلی و کارنر برای برندهای قدیمی مثل دیور، شانل، گرلن، ایو سن لورن و خیلی های دیگه یه زنگ خطر بحساب میاد ولی اون برندها مثل پیرمردهای جا افتاده ای هستن که تجربه یک عمر زندگیشون از نیروی جوانی برندهای جدید خیلی ارزشمندتره
نظری که من نوشتم در جواب دوستمون m.ali.b بود ولی نمیدونم چرا زیر نظر ایشون درج نشده!
داستان غمناکی بود